Sunday, December 20, 2015

درباره مستند ، به من گوش بده مارلون،استیون رایلی



  به من گوش بده، مارلون (استوان رایلی)؛  مستندی درباره مارلون براندو که راوی اش خود براندو است. بر اساس نوارهای صوتی به جا مانده از این اسطوره دنیای بازیگری مستندی  که به خواب و رویا بیشتر میماند تا مستند پرتره ای با روایتی خطی از فراز و نشیب زندگی یکی از مشاهیر. چینش تصاویر به همراه گزینش سخنان براندو از عیلم یک شعر بلند تصویری ساخته درباره پیچ و خم های یکی از پرمز و راز ترین بازیگران سینمای دنیا. فیلم بافتی پیچیده و غنی دارد. دعوتی است به یک جشن بصری و صوتی. مانیفستی هنرمندانه درباره زندگی و دردها و رنج هایی که تا ابد همراهی امان میکند.مرور فصل فصل یک زندگی است. مستندی است درباره جنون و نبوغ و سرگشتگی. به من گوش بده مارلون، یکی از تماشایی ترین مستندهای سال جاری میلادی بخت بلندی برای دریافت اسکار بهترین مستند را دار

درباره دگمه مروارید..پاتریشیو گزمن

..شیلی..وصف پاتریشو گزمن را زیاد شنیده بودم اما تصوری از میزان توانایی اش در گونه ای غیر متعارف از مستتد سازی شاعرانه نداشتم.دگه مروارید بر جا میخکوبم کرد. مستندی حیرت انگیز درباره تاریخ معاصر شیلی از طریق واکاوی تحولات طبیعی و اجرام آسمانی. تکیه فیلمساز روی بومیان شیلی است سرخپوستانی که به سرزمین خود تبعید شده اند. فیلم اما در حد یک مرثیه  سرایی باقی نمی ماند و داستانی از یکی از قربانیان دوره دیکتاتوری پینوشه را به این ماجرا پیوند میزند.زن مغروقی که جسد به آب انداخته شده اش سال ها بعد به ساحل میرسد و از او فقط دگمه ای در پوششی از خزه دریایی باقی میماند. مستند گزمن داستان این دگمه است و شرح رنج و دردی که بشر متحمل میشود و آزادی ای که بومیان شیلی از آن دور افتاده اند. در قسمتی از فیلم، فیلمساز از بومیان، برگردان لغاتی به زبان بومی اشان میپرسد. روبروی تک چهره زنی میانسال مبپرسد خدا...زن تامل میکند و جواب میدهد چنین کلمه ای ندار یم. بعد مبپرسد پلیس..و باز جواب میشنویم این کلمه را هم نداریم..جادوی مستند گزمن در حل شدن در طبیعت و مدد گرفتن از راز و رمز آن است برای توصیف آنچه در این سال ها به عنوان اسان صنعتی به سر خود آورده ایم. دگمه مروارید از این گمگشتگی پرده برمیدارد و راوی اش گویی ارواح باستانی ساکن این سرزمین اند. مستند گزمن شما را در زیبایی های راز و رمز طبیعتی که گم اش کرده ایم غرق میکند. دگمه مروارید از غیر متعارف ترین و زیباترین مستندهایی است که اگر موفق به دیدن اش شوید هرگز فراموشش نخواهید کرد


 

Sunday, December 13, 2015

آقای سفیری؛ در رثا بابای بی تا






آقای سفیری... وقتی بعد یک دوره طولانی بیماری دیدمت کت و شلوار طوسی تن ات بود و کروات آبی گردن ات. حال ات هم آن طور که می گفتند بد و ناخوش نبود. سالم و سرحال نشسته بودی زل زده بودی به دوربین. انگار وسط مهمانی ای چیزی غافلگیرت کرده باشند.
چیزی که در عکس عجیب به نظر میرسید پس زمینه کاملا سفید عکس بود. شاید نتیجه فتوشاپی چیزی بوده باشد. از من اما اگر بپرسند نوری که اطرافت را احاطه کرده کار هیچ نرم افزار و فتوشاپی نمیتوانست باشد. عجیب بود! این عکس را یادم نمی آمد. کسی هم خاطرش نبود کی و کجا آن را گرفته. یک هو وسط مراسم عزا دستی چند قاب بوم گرفته آن را آورد و گذاشت کنار گل هایی که مهمانان آورده بودند. کنجکاو شدم درباره عکس بیشتر بدانم
از دوستان و آشنایان ات که بیشتر میشناختنت پرس و جو کردم. همه میدانستند تو، افسر سابق شهربانی، همدم و دوست زیاد داشتی. جایی که بودی به ضرورت شغل ات با آدم های مشهور و تاریخ ساز زیادی دمخور بودی. این عکس اما کار هیچ کدام اشان نمیتوانست باشد. راز و رمزی در این عکس هست که آن را با همه عکس هایی که که تا بحال دیده ایم متفاوت میکند
شاید بگویید یک عکس است دیگر. چرا این قدر بزرگش میکنی. یک دوربین بود و یک عکاس ناشناس خوش ذوق و دگمه کلیکی که باید فشار میداده
باورتان نمیشود اگر بگویم وقتی به عکس تو خیره میشدم سر و صدا و همهمه ای داخل آن میشنوم. انگار عده ای دارند با هم زمزمه و نجوا میکنند. شاید بگویند همه این ها توهم است.خواب و خیال. بی خوابی شبانه.
...اما میخواهم رازی برایتان فاش کنم. موقع گرفتن عکس آنجا بودم. میدانستم خوابم و دارم رویا می بینم. تازه پدرم را از دست داده بودم و شب سختی را پشت سر گذاشته بودم. در خواب من،، همه مردگان و رفتگان، از دوست و فامیل و آشنا حضور داشتند. اتاقی بود برگ و پرنور. انگار تالار قصری جایی باشد. کسی مرا نمیدید یا که نمیشناخت.
احساس میکردم غریبه و تنها و بی کس ام. بغض گلویم را گرفته بود.یک آغوش گرم میخواستم تا در آن آرام بگیرم و یک دل سیر گریه کنم. با خودم گفتم کاش زودتر بیدار شوم. دیگر تحمل ام طاق شده بود. دانه هنای گرم اشک را داخل حدقه چشمانم احساس میکردم. اما گریه ام نمی آمد
وسط این همه کلافگی صدای آشنایی شنیدم. برگشتم...
تو را دیدم آقای سفیری. کت و شلوار طوسی تن ات بود و کروات آبی گردن ات. سالم و سرحال نشسته بودی و داشتی مرا صدا میکردی
صدایت هنوز در گوشم هست. گفتی: پسرم. بی تابی چرا..بیا اینجا پیش من...
پسرم را طوری گفتی انگار سال ها است مرا میشناختی.مثل این بود خودت مرا بزرگ کرده باشی. همان لبخند همیشگی اطمینان بخش به لب ات بود
من اما..انگار خشکم زده بود.. قدرت حرکت ازم سلب شده بود. تا ابد همان جا میماندم اگر دست های پدرانه ای طرفم نمیامد و در آغوشم نمیگرفت. صدای گریه نوزادی را میشنیدم. فضای یکدست سفید پرنوری اطرافم بود
 من...انگار کوچک شده بودم...بی نهایت کوچک...شاید در قد و قواره یک نوزاد تازه دنیا آمده. مردی که در آغوشم گرفته بود پدر تازه درگذشته ام بود شاید...حالا که فکر میکنم میبینم چقدر شبیه تو بود. شما..آقای سفیری. افسر بازنششسته شهربانی. مردی با کت و شلوار طوسی و کروات آبی به گردن. نشسته در پسزمینه ای یکدست سفید. نوری آن قدر سفید که داشت تو را در خود حل میکرد. محو و ناپدید. برای زمانی طولانی شاید.



Monday, November 23, 2015

درباره برشی از کتاب صداهابی از چرنوبیل اثر سوتلانا آلکسیویچ



درباره برشی از کتاب صداهابی از چرنوبیل اثر سوتلانا آلکسیویچ در شماره آذر ماهنامه داستان... شماره آذر ماهنامه داستان روی کیوسک روزنامه فروشی ها آمده اما آنچه این شماره را جذاب کرده انتخاب قسمت هایی از کتاب نویسنده بلاروس تبار برنده نوبل ادبی امسال خانم سوتلانا آلکسیویچ است؛ کتابی با عنوان صداهایی از چرنوبیل، که همان طور که از اسمش پیداست مستند نگاری تکان دهنده ای است درباره فاجعه اتمی چرنوبیل جایی در مرز بلاروس در 26 آوریل 1986 از زبان شاهدان زنده که فاجعه را با پوست و گوشت و روح خود تجربه کرده اند. کتاب درباره جهنمی است که عده ای انسان بی گناه ناخواسته در آن گیر افتاده اند. درباره برزخی که رهایشان نمیکند. توصیف یکی از راویان را بخوانید ؛ زنی که شاهد مرگ تدریجی شوهر آتشنشان اش بوده: ( .. بدنی در کار نبود. فقط جراحتی خون آلود بود...تکه هایی از کبد و ریه از دهانش بیرون میامد..از امحا و احشای خودش به حالت خفگی میافتاد.دور دستم باند پیچیدم و در دهانش فرو کردم و همه این ها را بیرون کشیدم.این را نمیشود تعریف کرد). سراسر کتاب با این کابوس زنده پر شده. انگار دوزخ دانته را دوباره نگاری کرده باشند. بخاطر برشی از این کتاب هم شده ماهنامه داستان را هر جا هست گیر بیاورید و با نوبسنده بزرگی آشنا شوید که میخواهد در مشاهده دنیایی یکه شما را شریک کند. کشف آلکسیویچ چنان از خود بیخودم کردع که میخواهم پا فراتر گذاشته و پیشنهاد دهم حتی شده کنار کیوسک روزنامه فروشی بایستید و چند جمله این کتاب را، در صفحه 182 ماهنامه داستان، بخوانید. بدون آنکه متوجه باشید در خود چرنوبیل خواهید بود. ترجمه پالوده مترجم خوش نام ،آبتین گلکار ،پای کار است. قسمت عمده یکدستی روایت به دلیل همین ترجمه هوشمندانه است. خواندن برشی از اثر سوتلانا آلکسیویچ را در ماهنامه داستان آذر از دست ندهید.

درباره هفت سامورایی..مطلبی از شهرام اشرف ابیانه..









 هفت سامورایی آکیرا کوروساوا بی تردید یکی از شاهکارهای مسلم و تکرار نشدنی تاریخ سینما است اما اگر فرصت و مجال دیدن نسخه کامل سه ساعت و بیست و چهار دقیقه ای فیلم  را داشته باشید  توصیف هایی چون شاهکار بی مانند و خیلی چیزهای دیگر که در مورد این ساخته مشهور کوروساوا شنیده اید یا خوانده اید تازه معنا پیدا میکند به همه این ها اضافه کنید چیزهای تازه ای که خودتان کشف خواهید کرد؛ از نوع روایت و شخصیت سازی سامورایی ها گرفته تا نگاه انسانی بی نظیر کوروساوا به زندگی و یا قاب بندی هایی که گویی تابلوهای نقاشی جان گرفته ایند خلق شده در دل طبیعت و صحنه های اسلوموشن (جرکت آهسته) صحنه های درگیری که پیش از ظهور سام پکین زیبایی شناسی خاص خود کوروساوا را به رخ میکشند.  دیدن چند باره هفت سامورایی برای هر عاشق سینمایی لازم است اما آنها که به طبیعت آدمی نیز عشق میورزند و شیفته شاعرانگی اند میتوانند شاعرانگی از نوع بصری اش را در قاب سینما برای لحظاتی تجربه کنند. استفاده از طبیعت و گندم زارهایی که در باد به رقص درآمده و عشاق جوان فیلم را گویی در آغوش گرفته اند نوعی حس یکه ایجاد میکند که فقط در فیلم های خود کوروساوا قابل ردیابی است.بیخود نیست آن همه وسواس کوروساوا در پرداخت کوچکترین جزییات فیلمی که تهیه اش یکسال طول کشیده. صحنه های پایانی نبرد با راهزنان هنوز نفس گیر و زنده است. تدوین پیچیده این صحنه ها در جان بخشی به این نبرد ازلی نقش حیاتی داشته. کوروساوا با هفت سامورایی به ما می آموزد از ابزار سینما چطور استفاده کنیم تاهمچون شعبده ای جلوه کند یا جلوه ای از خیالی دست نیافتنی باشد.. با تصویر گر عشقی باشد که از دل طبیعت زاییده شده یا واگویه رنجی باشد که آدمی در این دنیا با آن درگیر است. کوروساوا در هفت سامورایی هر چیزی را چون موم در دستان خود مهار کرده. از من بپرسید ادعا نیکنم او با خود خدا در لحظاتی که مشغول آفرینش گری است فرقی ندارد. اگر کنجکاوید تا نقش این خدایی را دریابید لحظاتی با کوروساوا و فیلم هایش خلوت کنید.مسلما چیزهای تازه تر و جدیدتری کشف خوهید کرد.دنیای هفت سانورایی پر از جزییانی است که در هر بار دیدن گویی خود را تازه به ما مینمایانند

Wednesday, November 11, 2015

مسیحی آواره و سرگردان در قامت برت لنکستر،،درباره فیلم المر گنتری ساخته ریچارد بروکس 1960

ا







اگر نام سینکلر لوییس نویسنده چپ گرای برنده نوبل ادبی (1930) و برنده پولیتزر ادبی (1936) به گوش اتان خورده یا نام رمان معروف او المر گنتری را شنیده اید پیشنهاد میکنم چنانچه اقتباس 1960 ریچارد بروکس، کارگردان فیلم گربه روی شیروانی داغ/ تنسی ویلیامز، را هنوز ندیده اید برای تماشایش وقت بگذارید. نه بخاطر حضور برت لنکستر در نقش واعظ شیادی که شیفته مبلغ زن جوان، با بازی جین سیمونز(همان استلا رمان و فیلم آرزوهای بزرگ دیوید لین) میشود و نه حتی بخاطر ریچارد بروکس سازنده آثاری چون برادران کارامازوف، در کمال خونسردی. المر گنتری فراتر از همه این ها اقتباسی هرچند تعدیل شده و هالیوودی است از مسیحی در قالب یک فروشنده دوره گرد چمدان به دست  که کم کم نور ایمان به قلبش راه میابد و ناخواسته سر راه ژاندارکی امروز در شکل و شمایل جین سیمونز قرار میگیرد. مسیحی که سویه های تاریک روح انسانی را به نمایش میگذارد.مسیحی که عاشق میشود و در آرزوی یک زندگی آرام و بی در دسر است ولی آنچه برایش مقدر شده رسوایی توسط زنی از قربانیان سابق اش و بعد آن رستگاری و کشف مسیح راستین درون خویش است. مسیحی که سرنوشتی ندارد جز آنکه  آواره و سرگردان بماند. همچون قهرمان های تنهای وسترن. جین سیمونز در نقش ژاندارکی که شیفته و اسیر رویایی شده که با آن هوادارنش را می فریبد در مقابل برت لنکستر سرشار از شور و هیجان بیشتر بهت زده و شوکه می نماید. شرلی جونز در نقش فاحشه ای که سابق بر  این عاشق برت لنکستر بوده اما در تجسم گوشه هایی از تمایل سوزان و سرکوب شده و رویاهای تباه شده زنی به آخر خط رسیده موفق تر است. المر گنتری فیلمی دینامیک و سرشار از انرژی است.تماشایش خسته اتان نمیکند و بهتان بینشی تازه در باب مذهب و عامی گری و مبلغان آن میدهد. فیلمی بی عیب و خطا از یکی از بهترین استاد کارهای سینمای کلاسیک آمریکا.برنده سه اسکار، فیلمنامه.بازیگر نقش اول مرد برای برت لنکستر...و اسکار نقش دوم زن برای شرلی جونز. از بخت بد در فصل جوایز اسکار آن سال، 1960،شاهکار بی مانند بیلی وایلدر، آپارتمان، جای هیچ شانسی را برای هیچ رقیبی باقی نمیگذارد. المر گنتری اما دیدن اش بدون شک یکی از بهترین اتفاق های عمرتان خواهد بود.

Sunday, November 1, 2015

درباره فیلم ترن ساخته جان فرانکن هایمر 1964

پبشنهاد امروز من تماشای فیلم ترن ساخته جان فرانکن هایمر است.با یک برت لنکستر آرمان گرا عضو نهضت مقاومت در روزهای پایانی اشغال پاریس که ناخواسته درگیر ممانعت از خروج قطاری میشود که محموله اش آثار هنری   جمع شده از موزه های پاریس به مقصد برلین است. نقطه مقابل او یک افسر آلمانی شیفته هنر است با بازی پل اسکالفیلد (بازیگر سرتامس مور فیلم مردی برای تمام فصول). ترن فیلم خوش ساختی است که موسیقی موریس ژار حاشیه صوتی آن را  غنا بخشیده. چیزی که ترن را از تریلر ساده پرهیجان درباره درگیری نهضت مقاومت با نازی های آلمانی متمایز میکند فصل پایانی آن است. قطار حامل تابلوهای بزرگان تاریخ نقاشی از خط خارج شده ولی افسر آلمانی کنار جعبه های تابلوها میماند. همچون ناخدایی که ترجیح میدهد با کشتی اش غرق شود. رویارویی او با برت لنکستر عضو نهضت مقاومت یکی از زیباترین فصل های تاریخ سینما است. افسر آلمانی با نقش آفرینی پل اسکالفیلد بازیگر خبره تاتر انگلستان، به نگهبان معبد پانتءون میماند که مقابل غریبه ای ایستاده که انگار با ورود بی موقعش به ساحت این معبد توهین کرده. افسر  بدون سلاح است. خودخواسته مرگ را انتخاب کرده تا شاید چون شاهکارهای رها شده در اطرافش جاودانه شود. برت لنکستر سرخورده تر از آن است که حال افسر را متوجه شود آلمان ها پیش از ترک قطار همه گروگان های فرانسوی را کشته اند.او حرف های افسر آلمانی درباره زیبایی هنر را نمیفهمد. در فصل پایانی این اوست که بسوی افسر ایده آلیست اشراف زاده آتش میگشاید. فیلم تصاویری از جعبه های حاوی شاهکارهای هنری با نام های خالقان آن، مونه .رنوار..و.. را همزمان با تصاویر جنازه گروگان فرانسوی تیرباران شده نشان میدهد. تضادی که فیلم پاسخی هم برایش ندارد و نتیجه گیری را به تماشاگر وامیگذارد. ترن بخاطر این صحنه ارزش آن را دارد که پایش نشست و از تصاویر سیاه و سفید این شاهکار کوچک سینمای کلاسیک آمریکا لذت برد





درباره سه گانه اورفه ژان کوکتو

سه گانه اورفه کوکتو یک شعر ناب سینمایی است که فقط خود ژان کوکتو قادر به خلق آن بود. او در مورد خلق فیلم اورفه، 1950، گفته..من از فیلم نه به عنوان قلم که به مثابه مرکب استفاده کردم (نقل قول از فرهنگ فیلم های سینمایی ژرژسادول)..مطالب زیر منتخبی از دیالوگ های دو فیلم اورفه و وصیت نامه اورفه ژان کوکتو است..انتخاب و ویرایش دیالوگ ها:شهرام اشرف ابیانه. ..
اورفه:1950...ژان کوکتو... - اگر خوابی و داری خواب میبینی خواب ات را قبول کن. وظیفه کسی که خواب میبیند همین است. (پرنسس/مرگ به اورفه).......
-هیچ چیز لجوج تر از عادت به زنده بودن نیست.......
-در صحنه ای از فیلم اورفه، در دنیای زیرین..دنیای مرگ..اورفه که به همراه مستخدم فرشته مرگ به دنبال برگرداندن همسرش،اوریدیس، به دنیای مردگان آمده در محکمه ای که برایش تشکیل شده به سوال یکی از دادرسان پاسخ میدهد...سوالی که از اورفه پرسیده میشور این است..منظور از شاعر چیست؟...و اورفه جواب میدهد...کسی که مینویسد بدون آنکه نویسنده باشد.
وصیت نامه اورفه..ژان کوکتو. .1959....ژان کوکتو در نقش خودش مقابل تابلوی هنری ای که قرار است خلق کند ایستاده..پرده از تابلو کنار میرود. تابلو به تمامی کامل است صورت خود هنرمند است در حال نواختن چنگ . تابلو به شیوه اکسپرسیونیست انتزاعی ترسیم شده..
مونولوگ درونی کوکتو روی این تابلو..
- طبیعتا کارهای هنری خودشون رو میسازن و خواب کشتن خالقینشون رو میبینن....
- مطمءنا هنرها قبل از اینکه هنرمندان اونها رو کشف کنن خودشون وجود داشتن..
وصیت نامه اورفه..ژان کوکتو..1959.. در میانه فیلم ،کوکتو به نقش خودش، همراه سه ژست، شاعر جوان فیلم اورفه که توسط پرنسس مرگ در آن فیلم کشته میشود تا توجه اورفه به فرشته مرگ که عاشق اورفه شده جلب شود، وارد همان محکمه فیلم اورفه در دنیای مرگ مبشود..قاضی ها این بار خود پرنسس مرگ و اورته بیز، مستخدم همراه پرنسس از فیلم اورفه، 1950، اند.
سوال و جوابی که ببن این دو قاضی و کوکتو رد و بدل میشود گویی چکیده تمامی تفکرات کوکتو و وصیت نامه هنری او است...
کوکتو( خطاب به دو قاضی): من فیلمسازم....
پرنسس (خطاب به کوکتو):منظورت از فیلم چیه؟.....
کوکتو: فیلم یعنی سنگ کردن یک چشمه از افکار. فیلم به آدم اجازه میده تا به ظاهر واقعیت، گونه ای واقعیت بده که غیر واقعیه.
-پرنسس: منظورت از غیر واقعی چیه؟
- کوکتو: چیزی که فراتر از محدوده نحیف ماخوابیده....
- قاضی دوم/اورته بیز: منظورتون چیز علیلی ایه که دست و پا نداره؟..کسی که رویا میبینه و ژست میگیره؟.... -کوکتو: شما همین الان تعریف زیبایی از شعر نشون دادین..
-پرنسس: منظورت از شعر چیه؟...
- کوکتو: در بوجود آمدن اشعار، شاعر از زبانی استفاده میکنه که نه زنده است نه مرده...تعداد محدودی از اون سخن میگن و تعداد محدودی اون رو درک میکنن....
-پرنسس: چرا اونا از این زبون استفاده میکنن؟...
- کوکتو: تا با هم نوع های خودشون ارتباط برقرار کنن..در دنیایی که..عریان گرایی و در معرض نمایش گذاشتن روح معمولا توسط نابینایان تجربه میشه...
وصیت نامه اورفه...1959...ژان کوکتو
فصل آخر فیلم..کوکتو وارد معبد مینه روا میشود و توسط الهه نیزه به دست کشته میشود. بدن بی جان شاعر را دوستان کوکتو (پیکاسو، آزناوور، دومینگن گاوباز و ..) روی تخته سنگی میگذارند. دوستان کوکتو دورش را میگیرند و برایش به شیوه خودشان عزاداری میکنند.گروهی نوازنده بالای سرش فلامینگو مینوازند. روی چشمان بسته شاعر مرده چشمان بازی به شیوه فرعون های مرده مصر نقاشی شده..کوکتو شاعر به ناگاه توسط تکنیک سینمایی برگرداندن فیلم، در حالت ابستاده زنده شده و جمع عزاداران را ترک میکند..مونولوگ درونی کوکتو آخرین کلماتی است که از زبان کوکتو در دنیای سینما میشنویم..
صدای کوکتو(روی تصویر):وانمود کنید در حال گریه هستید دوستان من ...چون شاعرها وانمود به مردن میکنند..
وصیت نامه اورفه آخرین فیلم کوکتو بود. ژان کوکتو چند سال بعد در 1963 در نزدیکی پاریس در اثر سکته قلبی میمیرد




 


Saturday, May 23, 2015

لینک خبر حضور فیلم خانه ام کجاست در پنجمین جشنواره فیلم شهر

خانه‌ام کجاست» در پنجمین جشنواره فیلم شهر

مستند «خانه‌ام کجاست» به کارگردانی شهرام اشرف ابیانه و تهیه‌کنندگی محمدحسن نجم در پنجمین جشنواره فیلم شهر به نمایش درمی‌آید.
خبرگزاری فارس: «خانه‌ام کجاست» در پنجمین جشنواره فیلم شهر
به گزارش فارس، این فیلم که با 38 فیلم راه یافته به بخش مسابقه جشنواره به رقابت خواهد پرداخت، مستند کوتاه و بی کلامی بوده و به صداهای به جا مانده از بعضی بناهای قدیمی شهر تهران می پردازد.
فیلمنامه این اثر توسط بیتا سفیری و شهرام اشرف ابیانه به طور مشترک نوشته شده و تصویربرداری اثر نیز توسط امید کنزی و افشین سلیمان پور انجام شده است. همچنین علیرضا پای مزد تدوین و آرش قاسمی صداگذاری فیلم را بر عهده داشتند.
مستند «خانه ام کجاست» پیشتر در بخش مسابقه جشنواره فلیکسیف سیدنی استرالیا در سال 2013 حضور داشته است.
فیلم‌های «مسافران بین دو دنیا» و« آخرین سرویس»از دیگر آثار کوتاه این فیلمساز محسوب می‌شود.
 پنجمین جشنواره فیلم شهر از 3 تا 12 خردادماه سال جاری توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری و به دبیری سیاوش حقیقی در تهران برگزار می‌شود.

Monday, April 20, 2015

حضور مستند کوتاه بی کلام خانه ام کجاست میان 39 فیلم راه یافته به پنجمین جشنواره فیلم شهر

لینک خبر
http://www.banifilm.ir/Modules/News/NewsDetail.aspx?Ser_Id=1&News_Id=59537   
به گزارش پنجمین جشنواره بین المللی فیلم شهر، از بین 413 فیلم کوتاه رسیده به دبیرخانه جشنواره بین المللی فیلم شهر 39 فیلم کوتاه توسط هیاتی متشکل از مرجان اشرفی زاده، حسین مهکام، سید مسعود اطیابی، وحید موسائیان و یزدان عشیری انتخاب شدند.
اسامی فیلم های کوتاه راه یافته به شرح ذیل است :
1-    «آسانسور» به کارگردانی نیما عباس پور و تهیه کنندگی روح اله سهرابی
2-    «از طرف آنها» به کارگردانی سعید روستایی و تهیه کنندگی انجمن سینمای جوان
3-    «اینجا شهر من بود» به کارگردانی و تهیه کنندگی تینا پاکروان
4-    «برج طغرل» به کارگردانی محمدرضا نجفی و تهیه کنندگی محمد آفریده- موسسه تصویرشهر
5-    «باد هر وقت که بخواهد می وزد» به کارگردانی و تهیه کنندگی مریم اسمی خانی
6-    «پانصد مثقال طلا» به کارگردانی شهرزاد دادگر و تهیه کنندگی سعید هنرآموز
7-    «پرواز قاصدک » به کارگردانی ایرج محمدی رزینی و تهیه کنندگی محمد آفریده-موسسه تصویرشهر
8-    «پنکه(انیمیشن)» به کارگردانی و تهیه کنندگی شیرین سوهانی
9-    «پارکینگ» به کارگردانی عباس عمرانی بیدی و تهیه کنندگی مسعود عظیمی
10- «پدر(انیمیشن) » به کارگردانی سیدمحمدرضا خردمندان- محمدلطفعلی و تهیه کنندگی محمدرضاشفاه
11-«تهران ،خانی آباد، 1366» به کارگردانی سید عماد حسینی و تهیه کنندگی موزه دفاع مقدس
12-ترازو(انیمیشن)» به کارگردانی امین رهبر و تهیه کنندگی رامین رهبر
13-    «تمام چیزهایی که جایشان خالی است» به کارگردانی کاوه قهرمان و تهیه کنندگی انجمن سینمای جوان- کاوه قهرمان
14-    «چله» به کارگردانی داود خیام  و تهیه کنندگی جمال گلی
15-    «حساسیت فصلی» به کارگردانی و تهیه کنندگی سعید وکیلی
16-    «خانه ام کجاست» به کارگردانی شهرام اشرف ابیانه و تهیه کنندگی محمد حسن نجم
17-     «دزدی» به کارگردانی و تهیه کنندگی محمد فراهانی
18-    «در راه» به کارگردانی و تهیه کنندگی امیر صرافها  
19-    «دور یا نزدیک » به کارگردانی محمدحمزه ای و تهیه کنندگی محمدحمزه ای- مرکزگسترش سینمای مستندوتجربی
20-    «ساعت 6» به کارگردانی رقیه توکلی و تهیه کنندگی روح الهن سهرابی
21-    «سرمه» به کارگردانی آزاده قچاق و تهیه کنندگی داود قچاق- مرتضی قیدی
22-    «سیمرغ(انیمیشن) » به کارگردانی ایرج محمدی رزینی و تهیه کنندگی محمد آفریده- موسسه تصویرشهر
23-    «شب امتحان» به کارگردانی علی ثقفی و تهیه کنندگی علی فرحناک
24-    «صراحی» به کارگردانی سعید نجاتی و تهیه کنندگی انجمن سینمای جوانان تهران
25-    «صبح روز بعد» به کارگردانی سید علی هاشمی  و تهیه کنندگی علی حضرتی
26-    «فردا صبح» به کارگردانی و تهیه کنندگی محمد نجاریان داریان
27-    «کوزمک» به کارگردانی علیرضا سلمانپور-  یونس طراحی و تهیه کنندگی جعفرشکوری-یونس طراحی  وعلیرضا سلمانپور
28-    «گره» به کارگردانی اعظم نجفیان و تهیه کنندگی محمدآفریده-موسسه تصویرشهر
29-    «گل و بلبل (پشت و رونداره) »انیمیشن به کارگردانی مهدی آقاجانی و تهیه کنندگی مهدی آقاجانی- مرکزگسترش سینمای مستندوتجربی
30-    «من آبادان رفتم جنگ» به کارگردانی‌ کریم لک زاده و تهیه کنندگی‌ روح الهم سهرابی
31-    «مثل هر روز» به کارگردانی عماد خدابخش و تهیه کنندگی محمدآفریده- عماد خدابخش
32-    «من قدیمی هستم» به کارگردانی عادل تبریزی -  ایران انتظام و تهیه کنندگی انجمن سینمای جوان
33-    «مهمان ویژه» به کارگردانی زهره معتمدی و تهیه کنندگی فرهاد علیزاده
34-    «میزبان» به کارگردانی امید عبدالهی و تهیه کنندگی امید عبدالهی - مرکزگسترش سینمای مستندوتجربی
35-    «مسافر» به کارگردانی سیدمحمدرضا خردمندان و تهیه کنندگی محمدرضاشفاه
36-    «مردپروانه‌ای(انیمیشن)» به کارگردانی امیرمهران و تهیه کنندگی امیرمهران- جشنواره تجسمی مقاومت
37-    «ماسوله(انیمیشن)» به کارگردانی بهرام عظیمی و تهیه کنندگی مرکزپویانمایی صبا- بهرام عظیمی
38-    «نجس» به کارگردانی بهمن وبهرام حاج ایول لو و تهیه کنندگی سینابرادران آهنگری
39-    «یازده» به کارگردانی  و تهیه کنندگی مسعودحاتمی
پنجمین جشنواره فیلم شهر توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران 3 تا 12 خردادماه به دبیری سیاوش حقیقی در تهران برگزار خواهد شد.


Sunday, April 19, 2015

پوست اندازی در یک روز بهاری

یکی از بهترین روزهای زندگیم قرار کاری با یکی از بزرگترین بازیگران تاتر ایران بود و دعوت از او برای بازی در فیلم جدید کوتاهم. به خود می بالیدم که روبروی بازیگر بزرگی نشسته ام که از فیلمنامه من خوشش آمده و فقط آمده تا ببیند مرد این کار هستم یا نه. هیچ چیزی نمیتوانست اعتماد به نفس من را این اندازه تقویت کند. روز خوبی است. یکی از روزهای بهاری سال 1394. حس میکنم اتفاق مهی در زندگی کاری ام رخ داده. دارم پوست می اندازم و آن روز بهاری این پوست اندازی را کاملا حس میکردم. به زودی از این کار تازه و بازیگرهایش بیشتر خواهید شنید.