Sunday, March 20, 2011

عیدانه با قصه اتل متل

های و های
کی می خواد اتل متل
بازی الک دولک قایم موشک
هوس یه زالزالک
پیج وتاب خنده یه بچه
تو رقص یه ملخک
ورجه ورجه ،من و تو رو چرخونک
صدای ننه سرما که میره دهستونک
عمو نوروز می زنه دمبل و دومبک
با یه کم رقص و یه کم وشگونک
یا میره خونه خاله قمری ، دید و بازدید
با دست و پای لرزونک
این چیه ؟
شعر و متل ؟
یا خیالهای شبونه یه نقال دربه در تو کوهستونک
قصه اتل متل ، حسن کچل
هاچین و واچین یه پاتو ورچین

شعر از میرزا شهرام الدوله ابیانه

Monday, March 7, 2011

عشق فروش

روزگاری مردی بود و زنی
مرد عشق می فروخت و امید
زن ،دل دلبری
نازی ونوازی
رازی وسازی
این همه را نه آن قدر بلند
که برآشوبد مرد را
از عشقی که داشت در سینه به زن

Friday, March 4, 2011

چرا کازابلانکا را دوست داریم


کازابلانکا را دوست دارم چون

فیم غریبی است از برزخی که آدمهای قصه در آن گیر افتاده اند ؛ نقطه تلاقی برای بیرون ریختن همه آنچه درباره خیر و شر میتوان تصویر کرد.پیش از این در فیلمهای مایکل کورتیز مرز بین خیر و شر مشخص بود ، در کازابلانکا اما این مرزها به هم ریخته. ویکتور لازلو ،انقلابی میهن پرست، مانند کشیش فرشتگان آلوده صورت ،فیلم دیگر مایکل کورتیز،زخمی بالای ابروی چپش دارد که از مبارزه اش برای بیرون آمدن از پوسته شر حکایت می کند.قهرمان فیلم اما او نیست بلکه اریک با بازی همفری بوگارت است ، به آخر خط رسیده ای که قرار است واقعیت زشت دنیای پس از جنگ جهانی دوم را نشانمان دهد.او جز عشقی در گذشته عملی که مشخص کننده جهت گیری فکری اش باشد از خود نشان نمی دهد. قهرمانهای جدید دیگر رو بازی نمیکنند.این آغاز ورود تفکری جدید به سیستم استودیویی هالیوود است.سیستمی که پیش از آن فقط وظیفه قصه گویی را داشت و حال دارد یاد میگیرد از کابوسهایمان حرف بزند.در زمانه کازابلانکا همه ترجیح می دهند به کافه ریک بروند ؛ برای نوشیدن یا قمار ، دیدار با زنی زیبا ودلبری از او ، برای کمک به زنی ناامید در آستانه تن فروشی،برای دیدار با معشوقه ای قدیمی و مهمتر از همه برای پیدا کردن دوستی همچون سروان رنو ؛چیزی که همه فیلم روی آن بنا شده ، فیلمی درباره دوستی دو مرد در پسزمینه ای از یک ماجرای عشقی معمول میان زنی و مردی.ش

The Piano Teacher


فیلمی کوبنده از میشائل هانکه که مشاهده ای است پرقدرت از رفتار بیمار گونه جنسی میان یک معلمه موسیقی کلاسیک و شاگردش؛فیلمی که میخکوبمان میکند و پوزخند میزند به این تصور که فرهنگ غنی بشر میتواند پادزهری باشد بر بدویتی که پنهان میکند خوی درنده خویی ای که درونمان لانه کرده

بازی ایزابل هوپر دیدنی است. آنی زیراردو بزرگ بانوی فرانسه که هفته دوم اسفند امسال از میانمان رفت همراهی غریبی دارد با هوپری که گویی کم نمی آورد درهر آنچه ما به عنوان بازی سینمایی در خاطرمان مانده

فیلم اقتباسی است از رمان نویسنده اطریشی ،آلفریده یلینک،برنده نوبل ادبی 2004

کسانی که روبان سفید و پنهان این کارگردان را دیده باشد مانند من ایمان خواهند آورد که اعجوبه ای را کشف کرده اند که به نحو غریبی با کارهایش ما را یاد اینگمار برگمان بزرگ می اندازد

دین فیلم را از دست ندهید.معلم پیانو بهمان یادآوری میکند مرزهای زبان سینما مدتهاست فراتر از آنچه رفته که در تصورمان بگنجد.ش
میخکوبتان میکند این فیلم میشل هانکه؛ فیلمی با بازی غریب و پرقدرت ایزابر هوپر و کارگردانی ای که در کمال خونسردی به نظاره نشسته است سادو مازیخیسمی که از دل فرهنگ غنی موسیقیایی کلاسیک اروپایی در ترسناک ترین جلوه خود سربرآورده تا پوسته ای را بشکافد که خوی درنده خویی انسانی امان را پنهان کرده. هانکه با معلم پیانو پوزخند میزند به این تصور که فرهنگ به عنوان بزرگترین دستاورد بشر بتواند پادزهری باشد بر بدویتی جنسی که انسان با آن زاده میشود در معلم پیانو بازی بینظیری میبینید از ایزابر هوپر با همراهی آنی ژیراردو بزرگ بانوی سینمای فرانسه که هفته دوم اسفند با این دنیا وداع کرد. کارگردانی هانکه ، سبک روایی و تمرکز خاص روی بازیگر محبوبش ایزبل هوپر فیلمهای اینگمار برگمان را در یادمان زنده میکند،چیزی که روبان سفید هانکه نیز مهر تاییدی بود بر آن.از هانکه فیلم غریب پنهان را هم به یادمان مانده و این همه ثابت نمیکند با نابغه ای سر و کار داریم که آمده با فیلمهایش میخکوبمان کند و مرزهای شناخته شده زبان سینما را فراتر از آنچه ببرد که در تصورمان میگنجد.ََ