Monday, November 23, 2015

درباره برشی از کتاب صداهابی از چرنوبیل اثر سوتلانا آلکسیویچ



درباره برشی از کتاب صداهابی از چرنوبیل اثر سوتلانا آلکسیویچ در شماره آذر ماهنامه داستان... شماره آذر ماهنامه داستان روی کیوسک روزنامه فروشی ها آمده اما آنچه این شماره را جذاب کرده انتخاب قسمت هایی از کتاب نویسنده بلاروس تبار برنده نوبل ادبی امسال خانم سوتلانا آلکسیویچ است؛ کتابی با عنوان صداهایی از چرنوبیل، که همان طور که از اسمش پیداست مستند نگاری تکان دهنده ای است درباره فاجعه اتمی چرنوبیل جایی در مرز بلاروس در 26 آوریل 1986 از زبان شاهدان زنده که فاجعه را با پوست و گوشت و روح خود تجربه کرده اند. کتاب درباره جهنمی است که عده ای انسان بی گناه ناخواسته در آن گیر افتاده اند. درباره برزخی که رهایشان نمیکند. توصیف یکی از راویان را بخوانید ؛ زنی که شاهد مرگ تدریجی شوهر آتشنشان اش بوده: ( .. بدنی در کار نبود. فقط جراحتی خون آلود بود...تکه هایی از کبد و ریه از دهانش بیرون میامد..از امحا و احشای خودش به حالت خفگی میافتاد.دور دستم باند پیچیدم و در دهانش فرو کردم و همه این ها را بیرون کشیدم.این را نمیشود تعریف کرد). سراسر کتاب با این کابوس زنده پر شده. انگار دوزخ دانته را دوباره نگاری کرده باشند. بخاطر برشی از این کتاب هم شده ماهنامه داستان را هر جا هست گیر بیاورید و با نوبسنده بزرگی آشنا شوید که میخواهد در مشاهده دنیایی یکه شما را شریک کند. کشف آلکسیویچ چنان از خود بیخودم کردع که میخواهم پا فراتر گذاشته و پیشنهاد دهم حتی شده کنار کیوسک روزنامه فروشی بایستید و چند جمله این کتاب را، در صفحه 182 ماهنامه داستان، بخوانید. بدون آنکه متوجه باشید در خود چرنوبیل خواهید بود. ترجمه پالوده مترجم خوش نام ،آبتین گلکار ،پای کار است. قسمت عمده یکدستی روایت به دلیل همین ترجمه هوشمندانه است. خواندن برشی از اثر سوتلانا آلکسیویچ را در ماهنامه داستان آذر از دست ندهید.

درباره هفت سامورایی..مطلبی از شهرام اشرف ابیانه..









 هفت سامورایی آکیرا کوروساوا بی تردید یکی از شاهکارهای مسلم و تکرار نشدنی تاریخ سینما است اما اگر فرصت و مجال دیدن نسخه کامل سه ساعت و بیست و چهار دقیقه ای فیلم  را داشته باشید  توصیف هایی چون شاهکار بی مانند و خیلی چیزهای دیگر که در مورد این ساخته مشهور کوروساوا شنیده اید یا خوانده اید تازه معنا پیدا میکند به همه این ها اضافه کنید چیزهای تازه ای که خودتان کشف خواهید کرد؛ از نوع روایت و شخصیت سازی سامورایی ها گرفته تا نگاه انسانی بی نظیر کوروساوا به زندگی و یا قاب بندی هایی که گویی تابلوهای نقاشی جان گرفته ایند خلق شده در دل طبیعت و صحنه های اسلوموشن (جرکت آهسته) صحنه های درگیری که پیش از ظهور سام پکین زیبایی شناسی خاص خود کوروساوا را به رخ میکشند.  دیدن چند باره هفت سامورایی برای هر عاشق سینمایی لازم است اما آنها که به طبیعت آدمی نیز عشق میورزند و شیفته شاعرانگی اند میتوانند شاعرانگی از نوع بصری اش را در قاب سینما برای لحظاتی تجربه کنند. استفاده از طبیعت و گندم زارهایی که در باد به رقص درآمده و عشاق جوان فیلم را گویی در آغوش گرفته اند نوعی حس یکه ایجاد میکند که فقط در فیلم های خود کوروساوا قابل ردیابی است.بیخود نیست آن همه وسواس کوروساوا در پرداخت کوچکترین جزییات فیلمی که تهیه اش یکسال طول کشیده. صحنه های پایانی نبرد با راهزنان هنوز نفس گیر و زنده است. تدوین پیچیده این صحنه ها در جان بخشی به این نبرد ازلی نقش حیاتی داشته. کوروساوا با هفت سامورایی به ما می آموزد از ابزار سینما چطور استفاده کنیم تاهمچون شعبده ای جلوه کند یا جلوه ای از خیالی دست نیافتنی باشد.. با تصویر گر عشقی باشد که از دل طبیعت زاییده شده یا واگویه رنجی باشد که آدمی در این دنیا با آن درگیر است. کوروساوا در هفت سامورایی هر چیزی را چون موم در دستان خود مهار کرده. از من بپرسید ادعا نیکنم او با خود خدا در لحظاتی که مشغول آفرینش گری است فرقی ندارد. اگر کنجکاوید تا نقش این خدایی را دریابید لحظاتی با کوروساوا و فیلم هایش خلوت کنید.مسلما چیزهای تازه تر و جدیدتری کشف خوهید کرد.دنیای هفت سانورایی پر از جزییانی است که در هر بار دیدن گویی خود را تازه به ما مینمایانند

Wednesday, November 11, 2015

مسیحی آواره و سرگردان در قامت برت لنکستر،،درباره فیلم المر گنتری ساخته ریچارد بروکس 1960

ا







اگر نام سینکلر لوییس نویسنده چپ گرای برنده نوبل ادبی (1930) و برنده پولیتزر ادبی (1936) به گوش اتان خورده یا نام رمان معروف او المر گنتری را شنیده اید پیشنهاد میکنم چنانچه اقتباس 1960 ریچارد بروکس، کارگردان فیلم گربه روی شیروانی داغ/ تنسی ویلیامز، را هنوز ندیده اید برای تماشایش وقت بگذارید. نه بخاطر حضور برت لنکستر در نقش واعظ شیادی که شیفته مبلغ زن جوان، با بازی جین سیمونز(همان استلا رمان و فیلم آرزوهای بزرگ دیوید لین) میشود و نه حتی بخاطر ریچارد بروکس سازنده آثاری چون برادران کارامازوف، در کمال خونسردی. المر گنتری فراتر از همه این ها اقتباسی هرچند تعدیل شده و هالیوودی است از مسیحی در قالب یک فروشنده دوره گرد چمدان به دست  که کم کم نور ایمان به قلبش راه میابد و ناخواسته سر راه ژاندارکی امروز در شکل و شمایل جین سیمونز قرار میگیرد. مسیحی که سویه های تاریک روح انسانی را به نمایش میگذارد.مسیحی که عاشق میشود و در آرزوی یک زندگی آرام و بی در دسر است ولی آنچه برایش مقدر شده رسوایی توسط زنی از قربانیان سابق اش و بعد آن رستگاری و کشف مسیح راستین درون خویش است. مسیحی که سرنوشتی ندارد جز آنکه  آواره و سرگردان بماند. همچون قهرمان های تنهای وسترن. جین سیمونز در نقش ژاندارکی که شیفته و اسیر رویایی شده که با آن هوادارنش را می فریبد در مقابل برت لنکستر سرشار از شور و هیجان بیشتر بهت زده و شوکه می نماید. شرلی جونز در نقش فاحشه ای که سابق بر  این عاشق برت لنکستر بوده اما در تجسم گوشه هایی از تمایل سوزان و سرکوب شده و رویاهای تباه شده زنی به آخر خط رسیده موفق تر است. المر گنتری فیلمی دینامیک و سرشار از انرژی است.تماشایش خسته اتان نمیکند و بهتان بینشی تازه در باب مذهب و عامی گری و مبلغان آن میدهد. فیلمی بی عیب و خطا از یکی از بهترین استاد کارهای سینمای کلاسیک آمریکا.برنده سه اسکار، فیلمنامه.بازیگر نقش اول مرد برای برت لنکستر...و اسکار نقش دوم زن برای شرلی جونز. از بخت بد در فصل جوایز اسکار آن سال، 1960،شاهکار بی مانند بیلی وایلدر، آپارتمان، جای هیچ شانسی را برای هیچ رقیبی باقی نمیگذارد. المر گنتری اما دیدن اش بدون شک یکی از بهترین اتفاق های عمرتان خواهد بود.

Sunday, November 1, 2015

درباره فیلم ترن ساخته جان فرانکن هایمر 1964

پبشنهاد امروز من تماشای فیلم ترن ساخته جان فرانکن هایمر است.با یک برت لنکستر آرمان گرا عضو نهضت مقاومت در روزهای پایانی اشغال پاریس که ناخواسته درگیر ممانعت از خروج قطاری میشود که محموله اش آثار هنری   جمع شده از موزه های پاریس به مقصد برلین است. نقطه مقابل او یک افسر آلمانی شیفته هنر است با بازی پل اسکالفیلد (بازیگر سرتامس مور فیلم مردی برای تمام فصول). ترن فیلم خوش ساختی است که موسیقی موریس ژار حاشیه صوتی آن را  غنا بخشیده. چیزی که ترن را از تریلر ساده پرهیجان درباره درگیری نهضت مقاومت با نازی های آلمانی متمایز میکند فصل پایانی آن است. قطار حامل تابلوهای بزرگان تاریخ نقاشی از خط خارج شده ولی افسر آلمانی کنار جعبه های تابلوها میماند. همچون ناخدایی که ترجیح میدهد با کشتی اش غرق شود. رویارویی او با برت لنکستر عضو نهضت مقاومت یکی از زیباترین فصل های تاریخ سینما است. افسر آلمانی با نقش آفرینی پل اسکالفیلد بازیگر خبره تاتر انگلستان، به نگهبان معبد پانتءون میماند که مقابل غریبه ای ایستاده که انگار با ورود بی موقعش به ساحت این معبد توهین کرده. افسر  بدون سلاح است. خودخواسته مرگ را انتخاب کرده تا شاید چون شاهکارهای رها شده در اطرافش جاودانه شود. برت لنکستر سرخورده تر از آن است که حال افسر را متوجه شود آلمان ها پیش از ترک قطار همه گروگان های فرانسوی را کشته اند.او حرف های افسر آلمانی درباره زیبایی هنر را نمیفهمد. در فصل پایانی این اوست که بسوی افسر ایده آلیست اشراف زاده آتش میگشاید. فیلم تصاویری از جعبه های حاوی شاهکارهای هنری با نام های خالقان آن، مونه .رنوار..و.. را همزمان با تصاویر جنازه گروگان فرانسوی تیرباران شده نشان میدهد. تضادی که فیلم پاسخی هم برایش ندارد و نتیجه گیری را به تماشاگر وامیگذارد. ترن بخاطر این صحنه ارزش آن را دارد که پایش نشست و از تصاویر سیاه و سفید این شاهکار کوچک سینمای کلاسیک آمریکا لذت برد





درباره سه گانه اورفه ژان کوکتو

سه گانه اورفه کوکتو یک شعر ناب سینمایی است که فقط خود ژان کوکتو قادر به خلق آن بود. او در مورد خلق فیلم اورفه، 1950، گفته..من از فیلم نه به عنوان قلم که به مثابه مرکب استفاده کردم (نقل قول از فرهنگ فیلم های سینمایی ژرژسادول)..مطالب زیر منتخبی از دیالوگ های دو فیلم اورفه و وصیت نامه اورفه ژان کوکتو است..انتخاب و ویرایش دیالوگ ها:شهرام اشرف ابیانه. ..
اورفه:1950...ژان کوکتو... - اگر خوابی و داری خواب میبینی خواب ات را قبول کن. وظیفه کسی که خواب میبیند همین است. (پرنسس/مرگ به اورفه).......
-هیچ چیز لجوج تر از عادت به زنده بودن نیست.......
-در صحنه ای از فیلم اورفه، در دنیای زیرین..دنیای مرگ..اورفه که به همراه مستخدم فرشته مرگ به دنبال برگرداندن همسرش،اوریدیس، به دنیای مردگان آمده در محکمه ای که برایش تشکیل شده به سوال یکی از دادرسان پاسخ میدهد...سوالی که از اورفه پرسیده میشور این است..منظور از شاعر چیست؟...و اورفه جواب میدهد...کسی که مینویسد بدون آنکه نویسنده باشد.
وصیت نامه اورفه..ژان کوکتو. .1959....ژان کوکتو در نقش خودش مقابل تابلوی هنری ای که قرار است خلق کند ایستاده..پرده از تابلو کنار میرود. تابلو به تمامی کامل است صورت خود هنرمند است در حال نواختن چنگ . تابلو به شیوه اکسپرسیونیست انتزاعی ترسیم شده..
مونولوگ درونی کوکتو روی این تابلو..
- طبیعتا کارهای هنری خودشون رو میسازن و خواب کشتن خالقینشون رو میبینن....
- مطمءنا هنرها قبل از اینکه هنرمندان اونها رو کشف کنن خودشون وجود داشتن..
وصیت نامه اورفه..ژان کوکتو..1959.. در میانه فیلم ،کوکتو به نقش خودش، همراه سه ژست، شاعر جوان فیلم اورفه که توسط پرنسس مرگ در آن فیلم کشته میشود تا توجه اورفه به فرشته مرگ که عاشق اورفه شده جلب شود، وارد همان محکمه فیلم اورفه در دنیای مرگ مبشود..قاضی ها این بار خود پرنسس مرگ و اورته بیز، مستخدم همراه پرنسس از فیلم اورفه، 1950، اند.
سوال و جوابی که ببن این دو قاضی و کوکتو رد و بدل میشود گویی چکیده تمامی تفکرات کوکتو و وصیت نامه هنری او است...
کوکتو( خطاب به دو قاضی): من فیلمسازم....
پرنسس (خطاب به کوکتو):منظورت از فیلم چیه؟.....
کوکتو: فیلم یعنی سنگ کردن یک چشمه از افکار. فیلم به آدم اجازه میده تا به ظاهر واقعیت، گونه ای واقعیت بده که غیر واقعیه.
-پرنسس: منظورت از غیر واقعی چیه؟
- کوکتو: چیزی که فراتر از محدوده نحیف ماخوابیده....
- قاضی دوم/اورته بیز: منظورتون چیز علیلی ایه که دست و پا نداره؟..کسی که رویا میبینه و ژست میگیره؟.... -کوکتو: شما همین الان تعریف زیبایی از شعر نشون دادین..
-پرنسس: منظورت از شعر چیه؟...
- کوکتو: در بوجود آمدن اشعار، شاعر از زبانی استفاده میکنه که نه زنده است نه مرده...تعداد محدودی از اون سخن میگن و تعداد محدودی اون رو درک میکنن....
-پرنسس: چرا اونا از این زبون استفاده میکنن؟...
- کوکتو: تا با هم نوع های خودشون ارتباط برقرار کنن..در دنیایی که..عریان گرایی و در معرض نمایش گذاشتن روح معمولا توسط نابینایان تجربه میشه...
وصیت نامه اورفه...1959...ژان کوکتو
فصل آخر فیلم..کوکتو وارد معبد مینه روا میشود و توسط الهه نیزه به دست کشته میشود. بدن بی جان شاعر را دوستان کوکتو (پیکاسو، آزناوور، دومینگن گاوباز و ..) روی تخته سنگی میگذارند. دوستان کوکتو دورش را میگیرند و برایش به شیوه خودشان عزاداری میکنند.گروهی نوازنده بالای سرش فلامینگو مینوازند. روی چشمان بسته شاعر مرده چشمان بازی به شیوه فرعون های مرده مصر نقاشی شده..کوکتو شاعر به ناگاه توسط تکنیک سینمایی برگرداندن فیلم، در حالت ابستاده زنده شده و جمع عزاداران را ترک میکند..مونولوگ درونی کوکتو آخرین کلماتی است که از زبان کوکتو در دنیای سینما میشنویم..
صدای کوکتو(روی تصویر):وانمود کنید در حال گریه هستید دوستان من ...چون شاعرها وانمود به مردن میکنند..
وصیت نامه اورفه آخرین فیلم کوکتو بود. ژان کوکتو چند سال بعد در 1963 در نزدیکی پاریس در اثر سکته قلبی میمیرد