Monday, October 3, 2016

یک ویلی لومان امروزی.. یادداشتی درباره فیلم فروشنده اصغر فرهادی.




کنجکاوی اولین حسی است که قبل تماشای فروشنده اصغر فرهادی تجربه خواهید کرد.
نمایش فیلم های فرهادی این روزها اتفاقی مهم در سینمای ایران است. فروشنده درباره زن و شوهری بازیگری که درگیر اجرای نمایش مرگ فروشنده آرتور میلر اند و اتفاقی هولناک آرامش زندگی شان را به هم میریزد بیش از هر فیلم این کارگردان اسکار گرفته و در کن و برلین درخشیده، به این کنجکاوی دامن میزند.اینکه بازی میان صحنه تاتر و زندگی واقعی طبقه متوسط شهری چه نقطه اشتراکی با سینمای فرهادی دارند چیزی است که با دیدن فیلم فروشنده عیان خواهد شد.
اینجا با همان میزانسن بندی عالی و حساب شده و زمانبندی دقیق روایی روبروییم که مخاطب را در خلسه فرو میبرد. خلسه ای که از تسلط یک استادکار بر ابزار کارش خبر میدهد.بعداز افتتاحیه ای عالی، ساختمانی در حال فرو ریختن و ساکنان وحشت زده در حال ترک ساختمان و آن جرثقیل هیولاوش آن پایین کنار ساختمان آسیب دیده در حال گودبرداری غیر اصولی، پرت میشویم به دل قصه ای با مختصات سینمای فرهادی. باز همان مقدمه چینی برای ایجاد بحرانی که تمامی فیلم قرار است روی  آن بنا شود و بار دیگر همان حذف حادثه اصلی و حدس و گمان درباره آنچه این بحران را باعث شده.
این میان، دوربین حسین جعفریان هم جادو میکند. صحنه اسباب کشی زوج بازیگر به خانه تازه و چرخش های زیبای دوربین که خانه تازه را همچون موجود زنده ای تصویر کرده که گویی مشغول نظاره این مهمانان تازه است، همه فیلمی بالاتر از استانداردهای سینمای ایران را نوید میدهد. فیلمی با این درجه استادی در ساخت اما سوسپانس و تعلیق درباره الی را ندارد. از قضاوت های اخلاقی فیلم جدایی نادر از سیمین نیز دور است.
برگ برنده قصه ظاهرا باید نمایش آرتور میلر باشد. نمایشی که بازیگران در حین اجرا را ظاهرا از آسیب های دنیای بیرون دورنگه میدارد.چهاردیواری ای  خیالی که شخصیت ها در آن پناه گرفته اند با این تصور که رویین تن اند و چیزی از کابوسهای زندگی بیرونی را به آن راهی نیست. رویایی که خیلی زود پوشالی بودن اش را عیان میکند. بازیگرهای اصلی مرگ فروشنده آرتور میلر باید که چالش تازه ای را تجربه کنند. چالشی که اساس زندگی خانوادگی شان را مورد هدف قرار داده. گویی شیطانی آن بیرون کمبن کرده تا این بازیگران خوش خیال صحنه نمایش را به کام خود بکشد.
  شیطانی در کمین مانده و منتظر فرصتی تا وارد خلوت زناشویی قهرمانان داستان شود.

فیلم درباره نشانه های این شر لانه کرده در زندگی ما است. ردپایش را میتوان در گوشه و کنار شهر و ساختمان محل سکونت دید اما خودش جایی پنهان شده و  در ظاهر  غیر قابل شناسایی است.
این شر درونی میتواند پیرمرد فروشنده مریض احوال ساده ای باشد یا بازیگر نقش ویلی لومان نمایش مرگ فروشنده که با پیش آمدن  مشکلی جدی برای همسرش  در دوراهی اخلاقی گریزناپزیری قرار گرفته.
اینکه ویلی لومان زندگی ببرون صحنه تاتر کیست، باید منتظر ایستاد تا صحنه  پایانی و کشمکش اخلاقگرایانه ای که فیلم قرار است با آن به خاتمه برسد.
صحنه پایانی یک جور بازی با مولفه های نمایشنامه مرگ فروسنده آرتور میلر است. ویلی لومان صحنه تاتر در همین سکانس پایانی است که رخ مینمایاند؛ در هیات پیرمردی فروشنده. خسته و مریض و فرسوده. متهم به تعدی. بی دفاع و آسیب پذیر و قابل ترحم. یکی از قریانیان مدنیت شهری. مجرمی که راهی برای گریز ار تقدبری که پیش پایش گشوده اند ندارد. ویلی لومانی که تا این جای فیلم از قصه غاءب بوده و تنها کنش قهرمان زن و مرد فیلم است که به حضورش تجسم میدهد.
این ویلی لومان امروزی، این برداشت مدرن از نمایشنامه آرتور میلر، پر از کشمکش ها و تضادهای درونی است، همچون دیگر فیلم های فرهادی اما همچنان دور از تعلیق نفس گیری که درباره الی داشت و فرهادی و سینمایش را به قله های یک سینمای بین المللی رساند

No comments:

Post a Comment