گاهی اوقات فکر میکنم
کاش میشد من وتو باشیم در یک اطاق
تنها ،بی مزاحم، بیصدایی اضافه، بی های و هوی
کلبه ای، آلونکی، چیزی، اطرافش جنگلی
آتشی روشن،شومینه ای
دستهایی پیچیده درهم،همچون شعر عاشقانه ای
بعدش آن نگاه جادوییتو خیره به من
برده مرا به دنیایی دگر
دریایی آبی، آفتابی ، دور دور
روی کشتی ای که می راند نرم نرم
این صدای چیست؟
شاید سوختن چوب
یا که آواز گنجشکی آن سوی ستون
من کجایم؟!
اینجا، پشت میز جلویم کاغذی
می نویسم، رویایی یا که حسرتی
فکر میکنم شاید به داستانکی
این که کاش می شد
من و تو باشیم در یک اتاق
تنها،بی مزاحم،بی حسرتی
کاش میشد من وتو باشیم در یک اطاق
تنها ،بی مزاحم، بیصدایی اضافه، بی های و هوی
کلبه ای، آلونکی، چیزی، اطرافش جنگلی
آتشی روشن،شومینه ای
دستهایی پیچیده درهم،همچون شعر عاشقانه ای
بعدش آن نگاه جادوییتو خیره به من
برده مرا به دنیایی دگر
دریایی آبی، آفتابی ، دور دور
روی کشتی ای که می راند نرم نرم
این صدای چیست؟
شاید سوختن چوب
یا که آواز گنجشکی آن سوی ستون
من کجایم؟!
اینجا، پشت میز جلویم کاغذی
می نویسم، رویایی یا که حسرتی
فکر میکنم شاید به داستانکی
این که کاش می شد
من و تو باشیم در یک اتاق
تنها،بی مزاحم،بی حسرتی
No comments:
Post a Comment