Sunday, January 2, 2011

شعری درون قلبم فریاد می کند

شعری درون قلبم فریاد می کند
شوری است،سوزی است یا که الهامی است
آوازی را در گلویم خفه می کنم
ترسی است ، وهمی است یا که اجباری است
همچون مجنونی به خود می پیچم، شوق را با ریسمانی به دار میکشم
دادی است ،بیدادی است یا که جوری است
این همه را در خواب می نویسم ، در خواب کابوسی را نقالی می کنم
آهی است ،زخمی است یا که رازی است
لغزش قلم روی کاغذ سفید را دنبال می کنم ،خواب را در بیداری نقاشی میکنم
هایی است ،هویی است یا که همهمه ای است
این همه را برای معشوق فریاد می کنم ، یار را نمی یابم و با خود نجوا میکنم
ذکری است ،فالی است یا که تقدیری است
از اندرونی به قیل و قال زندگی صدایم می کنند ، خاتون زیبای خیال را با زوری به عدم روانه می کنند
محنتی است ، مرثیه ای است یا که غمنامه ای است
این همه را با فریاد به خود حواله میکنم ،از نا امیدی کاغذ را با قلم بیهوده خطاطی می کنم
مکری است ،ترفندی است یا که شعبده ای است

No comments:

Post a Comment